انجل و آنیترا روی صندلی ها میشینن و رو به میز گرد و روبروی هم قرار دارن، میکروفن ها رو تست میکنن و شروع میکنن به گفتن فکت هایی راجع به خودشون؛
من و انجل یبار رول پلی رفتیم؛ من رول رزی اونم جیسو که گرل فرند بودیم، بابت همون اون یه وب از چهسو و جملات عاشقانه زد... بخاطر من. [آنیترا]
یبارم بهش پیشنهاد دادم که جنی باشم و قبول کرد و سناریوهای عجیبی رو باهم درمیان گذاشتیم که بعدش میترسیدیم 🐘ـتر شیم! [آنیترا]
من همیشه برای آنی جملات فان،کیوت،لاوطوری میفرستم با پیک و عکس هایی از دخترای ب پ، یا لومیتی از OwlHouse! [انجل]
من و انجل دوست داریم رول بریم، اون رول جیسو،لیسا،لوز،یجی رو داره؛ من هم رول رزی،جنی،امیتی،ریوجین رو دارم؛ [آنیترا]
من عاشق اینم که با آنیترا پروف یا هرچیز دیگه ای رو ست کنم. [انجل]
برای یلدا دوست دارم برای آنی یه کادوی از راه دور درست کنم ولی چی؟ مثلا یه ادیت؟[انجل]
از اسفند به بعد:
خب نوروز هم که رسید مگه نه؟[انجل]
و من هیجان دارم واسه یه سال جدید.[انجل]
فقط منم که هیجان نداره؟[آنیترا]
هیجان من رو هم از بین بردی دمت گرم|=[انجل]
فهمیدم خانم نیتریک اسید از اینجا خوشش نمیاد ولی من خوشم میاد:/ عامل آشناییمونه لامصب!..[انجل]
درسته عامل آشناییه ولی ما هنوزم تو وایلدکرافت، روبیک، شاد، واتساپ باهمیم دیگه؟[انیترا]
تیرماه:
دوست دارم راجع به آشنایی اینا حرف بزنم [انجل]
اولش خب تویی بلاگفا بودیم. بعد حرف زدیم اینا بعد راستش اون هم سن منه، و دوازده سالش نیست اونجا دروغ گفت! (مریضه میدونید؟) یعنی بزرگتر از ۱۲ ایم. راستش اولش رفتارش خیلی باحال و بامزه و یکمم اصگُلانه (دارم بهت لطف میکنم میگم گُل اوکی؟) داشت اینا، خب بعد یکم رفیق شدیم بعد دیدم رول میره تو روب! یکم حسودیم شد :/ نه خدایی یکم. بعدش اومد گفت انجل. گفتم ها. گفت ما رفیقیم دیگه؟ گفتم آره خب؟ گفت میشه تماس تصویری بگیرم؟ و اونجا بود که من درگذشتم🤡 اوکی شوخی. اون لحظه پشمام ریخت. بعد گفتم نه. گفت آها اوکی ساری. رفت گمشد چن روز. منم هی پیام میدم میگم میای هستی نیستی؟ نیست این. کِپاسَت! اوف. خب بعدش چیشد. آها منم بالاخره دلم واسش با اون هزار تا ادا عشوه ایناش تنگ شد زنگ زدم گفت ها گفتم خر چرا گمشدی ها؟ گفت هیچ. بعد اومد اینا منم دیگه دلم نیومد. اون لحظه اولین بار حس کردم جمله ی اون روباه توی شاهزاده کوچولو درسته. [انجل]
چطور بفهمم وابسته شدم؟
تا هست نمیفهمی.
بعد خودم باورم نمیشد که وابسته شدم. به ویساش اینا. بعد گفتم تا یک ساعت دیگه تماس تصویری میزنم ریخت و پاشتو جمع کن. پشماش فر خورد. گفت ها؟ گفتم من میرم دوش. بعدش نزدیک سم ساعت و ربع بعد این زن تازه رسید! اه. بگذریم بعد من یجای خوب نشستم که کسی پشتم رو نبینه به ننم هم گفتم رفیقم از مدرسست. هندزفری زدم اینا. بعد موهام هم که سشوار کشیده بودم که مثلاً خودمو خوشگل کنم این زنیکه ازم خوشش بیاد. البته راستش اون موقع قبول نکرده بودم که میتونم عاشق یه دختر بشم! واقعاً میگم. است*ریت بودم خدایی. بعدشم که این هم واسه من خودشو خوشگل کرده مثلا کیه! انگار دختر شاه فلان فلان شدست. هیچی دیگه من غش. اه اه خنگم میدونید؟ خنگم! بعد این و من ده دقیقه بهم زل میزدیم. بعد اونم قبل تماس پیام داده بود که اسکرین شات نگیریم اینا. منم خب اطاعت کردم از هر کدبانو. بگذریم اون خودش گفت توی اون تماس ازم خوشش اومده! خب من خوشگلم یو نو؟ (آنیترا اگه بگی نه میخورمت.) بعد این شاهدخت ل*ز بوده. بعدشم که عاره دیگه دو روز بعد اعتراف کرد :) پشمام فر نخورد بلکه پشمی واسم نمونده بود! اه. بازم میگم شاید تنها دختری باشه که ازش خوشم اومده. خیلی کیوت و صافته. بعدشم این دلیل نمیشه از Boy ها خوشم نیاد. هه [انجل]